رد شدن به محتوای اصلی

امداد جناب سلطان حسین صفوی



در دودمان صفوی خبر رسید فلان روستای نزدیک اصفهان سیل آمده است و کوهی ریزش نموده مردم ده روز است گرسنه اند چند روزی که گذشت شاه سلطان حسین مشغول خوردن غذا بود یاد آن روستا افتاد یکی از نزدیکان خود را با پنج محافظ فرستاد تا میزان خسارات آن روستا را وارسی کنند و نیازهای آنها را گزارش دهند تا نسخه ایی برای حل مشکل آن روستا پیچیده شود . چون به آن روستا رسیدند دیدند قشری از گِل و لای روستا را در بر گرفته و خانه ایی با سقف دیده نمی شود مردم رنجور بر زمین خود را می کشیدند و بوی مردار به مشام می رسید . از اسب پیاده شده و کمی در روستا گشتند فقر و بیچاره گی در حدی بود که کمک رسانی به آنها را بسیار سخت می کرد اشراف زاده گفت برگردیم و بگویم هیچ چیزی اینجا درست نیست و هر چه زودتر غذا و کمک بفرستند .

چون بازگشتند دیدند جماعتی در جایی که اسبها را بسته بودند جمع شده و چون آنها را دیدند می دویدند . خوب که نگاه کردند دیدند هر یک تکه گوشتی در دست گرفته و از آنها دور می شوند . مردم از گرسنگی اسبها را پاره پاره کرده و از استخوانها نیز نگذشته بودند . هوا نزدیک تاریکی بود در گوشه ایی نشستند تا فردا از همان راهی که آمده بودند باز گردند . شاه سلطان حسین آنشب خواب بدی دید و همان نیمه شب 200 سوار با زره کامل فرستاد به دنبال خویشاوند خویش ، چون سواران به روستا رسیدند صبح شده بود اشراف زاده نزدیک آنها شد و گفت آیا غذا و خوراکی به همراه خود آورده اید فرمانده سواران گفت خیر ، آمده ایم تا شما را سلامت برگردانیم .

اشراف زاده که شب تا به صبح ناله های آدمهای رو به مرگ را شنیده بود به سربازان گفت از اسبها پیاده شوید و با من بیایید سربازان پیاده شده و از همان جا عازم اصفهان شدند این در حالی بود که صدای اسبهایی که در حال پاره پاره شدن بودند از پشت سر شنیده می شد . ارد بزرگ اندیشمند کشورمان می گوید : برای آدمهای گرسنه ، هیچ نسخه ایی ، جای خوراک آنها را نمی گیرد .


post-443-1192873959


می گویند شاه سلطان حسین پس از دیدن اشراف زاده با سواران پیاده و شنیدن مرگ و میر روستا دستور داد پرچم های سیاه همه جا نسب شود و آنقدر مشغول سوگواری بود که اگر باز هم صحبتهای آن اشراف زاده نبود مردم آن روستا را فراموش می ساخت .


یاسمین آتشی

http://irantarikh.mihanblog.com/


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

با یادآوری رخدادهای بد زندگی، خویش را نیازاریم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

خراب کاشانه ای که با نابودی شادی دیگران، بنا شده باشد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی اُرُد شادی را در بی بندوباری نمی بیند، شادی آرزوی پاک همه آدمیان است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سرزمین شاد را، هیچ شکستی، ناتوان نمی سازد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی غم، سیاهچال توانایی هاست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی ستایش غم، تمجید از مرگ است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سرزمین غمزده، میراثی برای آیندگان ندارد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی از آدمیانی که به دنبال غم هستند، باید هراسید. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی از دیگران نخواهیم، رخدادهای اندوهناک گذشته خویش را برایمان بازگویند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی از شنیدن آهنگ ها، داستان ها و رویدادهای غم انگیز، دوری کنیم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی از مردم غمگین، نمی توان امید بهروزی و پیشرفت کشور را داشت. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی اندوه گذشته را نباید خورد، که بیماری ساده را، کشنده می کند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی آدم غمزده، توان نگهبانی از دستاوردهای خویش را ندارد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی با یادآوری رخداده

خبرنامه

خبرنامه Orod the Great Quotes in Persian The Greatest Quotes of Orod the Great Top 14 Orod the Great Quotes - Gracious Quotes The Famous Quotes - Orod the Great Beautiful Orod the Great Quotes To Achieve Peace in Your Life Top 54 Orod the Great Quotes (WISDOM & KNOWLEDGE) 35 Inspirational Orod the Great Quotes On Success Inspirational Quotes, Orod the Great Quotes by Orod the Great Timeless Quotes of Wisdom from Orod the Great 18 Quotes By Orod the Great On The Purpose And Wisdom Of Life Best Orod the Great Quotes History of Orodism Philosophy 34 Memorable Orod the Great Quotes Orod the Great Quotes in Persian Posted: 19 Jan 2021 09:16 PM PST هم آوایی و هم آهنگی بین نام فرزندان خوب است، اما این بهانه ای برای گزینش یک نام بد، برای فرزند تازه ما نیست. استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نام فرزندانمان را درست بیان کنیم و از دیگران نیز بخواهیم اینگونه باشند. استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی برای گزینش نام فرز

مجموعه ی از اشعار خانم فرزانه شیدا - بخش دوم

آینه آزرده دل اوج عشق بیت غم آینه آه از آنروز ... پس کوچه ها... آیینه پرواز ترانه ی آسمون آنچه پنهان است ... آسمان (شعرسپید) آزرده دل آزادی آخـرین بـرگ دفتـرمـن بـود ایـن بــرگ کــه خــزان... آخر چرا آب رونده ای همه من.... هراسی نیست.... ترک دل چند شعر از فرزانه شیدا: باران.... شیدا...ساقی آینه شمع دل آخرین راه رهگذر... آهسته تر دفتر شعر (دلشکسته) من توأم ! مجنون.....گل وصــال ببار ای آسمان...! چه میدانی؟!! غروب غم و کسی نیز بما گوش نکرد شکفتن شبانه های غم قصه ی زندگانی یارب بگو آخر چرا ?! میروم... * غريبانه غم فغان خداوند را در دلها غمگین بجو طلای محبت در پشت نقاب آزادی شاهد واژه ی رویا قلب ايران من اينگونه بودن! آینـه... ؛به شیدائی: کسی ؛؛فرزانه ات ؛؛نیست؛ باورم کن که مرا نامی هست گرچه گمنام و غريب گرچه اف... غربتی بیش نبود